جهان در اعصار گوناگون، حکمرانی حکومتهای بی شماری را به خود دیده است. حکومتهایی با قدرت، عظمت و فتوحات بسیار که گاه سالیان متمادی بر گسترده عظیمی از جهان حکمرانی کردهاند، ولی بناگاه از درون تضعیف شده و فروپاشیدهاند و بآسانی تسلیم رقیب گشتهاند. دلایل بسیاری را میتوان برشمرد که در انقراض و فروپاشی یک حکومت دخیلند و به نظر میرسد که این علل به نوعی همافزایی داشته، فروپاشی یک حکومت مقتدر را سرعت میبخشند. برخورداری جامعه از عدالت، پاسخگویی، آزادی، استقلال، و هویت و همبستگی ملی را میتوان از جمله عواملی دانست که احتمالاً وجود آنها موجب میگردد که ارکان آن جامعه پایدارتر شود، و عدم آنها یا مواجه شدن با عواملی چون ظلم، استبداد و خودکامگی حکمرانان موجب میشود که جامعه به ورطه نابودی فرو افتد و در چرخه خردگریزی و اضمحلال باقی بماند.
بنابراین، فرضیههای پژوهش درباره تأثیر الزامات هوشمندی دولت بر پایداری حکومت تدوین شده، هدف از این پژوهش، بررسی این رابطه با روش مطالعه تاریخی است که باروش دلفی به مثابه روش مکمل، انجام شده است.